دیوانگی : دروازه ی حقیقت

با دیوانگی وارد شوید !

۳۵ مطلب در اسفند ۱۳۹۴ ثبت شده است

whats up

خونه بوی رنگ گرفته اعصابمو بهم میریزه ..

اول صبحا پنجره اینا رو باز کنید حال میده هوا تازه میاد..

سیگارم نکش خوب نیست .

راجع بهش بحث نمیکنم چون خودم میکشم ولی خوب نیست :)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
soroosh unknown

another morning

بازم صبح و شروعی دوباره .. روز جالب دیگه ای در پیشه :دی
یه باب مارلی بزارم مثل همیشه و یه نخ مگنا اولترا بکشم میام بعدش یکم حرف دارم ..
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
soroosh unknown

First Day

واسه امروز فکر نکنم پست دیگه ای بزارم :)
میرم واسه ادامه ی خوندن یه کتاب واقعا جالب که میتونه مسیر زندگیه آدمارو عوض کنه ..
اسم کتاب "بعد پنجمه" نوشته ی "جان هیک"
gn.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
soroosh unknown

Friendship part2 (در صورتی بخونید که آماده ی تغییر زندگی خود هستید! )

خب ..

میدونی الان خودم تو همچین موقعیتی هستم .. عوض شدم .. ولی این باعث میشه اتفاقی که ازش شاید ترس داشته باشم بیوفته ..

باعث بشه تنها بشم.

باعث بشه کسایی که دوستم بودن منو نشناسن دیگه ...

اینجاست که به اشتباه افتاده بودم .. اونقدر اون افراد واسم مهم بودن که تصمیم گرفتم عوض شدنمو نادیده بگیرم .. همون کسی بشم برای بار دوم که ازش متنفر شده بودم .. که دیگه تموم شده بود .. که دیگه حرفی واسه زدن نداشت ..

ولی من واسه این کار اینجا نیومده بودم..

این هدف من نبود ..

نمیتونستم دور خودم زنجیر بکشم وقتی که خودم زنجیرشو باز کرده بودم .

بس بود .....

از کل کسایی که میشناسم فقط به 2 نفرشون آدرس اینجا رو دادم .. اگه میخونید اینو که تیر دهنتون ! اگرم نه باز تیر دهنتون :دی !

دلیل اصلی که به این 2 نفر این آدرس رو دادم این بود که نظرشون رو راجع به حرفام بدونم .. میدونم نباید مهم باشه واسم چون هرکس زندگیه خودشو داره ولی خب چه اشکال داره اگه اونام تورو به خاطر اخلاقات نخوان ؟! به خاطر حرفات بخوانت .. به خیلی از افراد نگفتم این تفریح رو شروع کردم .. چرا ؟ چون رفاقتم باهاشون کمتر بوده ؟ چرا قضاوت کردم که باید به این 2 نفر بگم ولی به بقیه نه ؟! کل حرفم از اول این بوده که قضاوت رو بزارم کنار ..

دلیل اصلی که گفتم بهشون این بوده که حال کردم بگم !!! کی میخواد بهم بگه کارم اشتباهه ؟! داشتن غرور چه اشکالی داره ؟! منم خودخواهم خب ! میخوام ببینم حرفای دوستام یا بزار اینجوری بگم عبارتمو میخوام نظر کسایی که واسم مهمن رو بدونم ..

چون اگه ببینن حرفامو .. نظرامو بخونن .. اگه تصمیم بگیرن باهام رفاقتشونو ادامه بدن میتونم به اون مرحله از رفاقت باهاشون برسم که هر چی تو دلم میگذره .. هرچی که باید بگم رو بگم بدون این ترس که شاید کسی رو ناراحت کنم .. که خودم رو فدا کنم .. فدا شدن خوبه ولی اگه واقعا بخوای فدا بشی ..

الان وقت فدا شدن من نیست :)...

ولی خب جای سخت قضیه کجاست ؟! این که اگه این افراد ببینن حرفامو و تصمیم بگیرن که دیگه باهام ارتباط نداشته باشن .. خیلی سخته ولی نمیتونم کاری بکنم که مانعش بشم .. کارایی که باید انجام میدادم رو انجام دادم قبلا .. این منم .. حذف شدن خیلی از آدما از زندگیم تا اینجای کار خیلی سخت بوده .. اصلا نمیگم راحته .. ولی دیگه نمیخوام باهاش بجنگم .. دیگه نمیخوام با خودم بجنگم ..

وقتی میتونیم خودمونو آزاد کنیم که وابستگیامون رو از بین ببریم .. که چیزی واسه از دست دادن نداشته باشیم .. این مسیر میدونم درسته . ولی میدونم سخته :) .. تنها راه پیشرفت خارج شدن از راحتیه .. زیر سوال بردن راحتیه .. مواجه شدن با مشکله .. مواجه شدن با علت اصلیه ناراحتیه .. چرا دور خودم رو از کسایی پر نکنم که بدون قضاوت به حرفام گوش بدن ؟! کسایی که تا الان دورم بودن چه اجباری داره که تا انتهای مسیرم باهام باشن ؟

من نمیتونم اجبارشون کنم .. ولی مطمئنم اگه کسی پیشم موند و من واقعی رو دید و ازم فرار نکرد باعث پیشرفتم میشه :) ... میدونم اینو .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
soroosh unknown

wtf

واسه زیاد پست گذاشتن تو سایت فری باید پول بدی !! :)) منطق قضیه کجاست ؟! :دی
بگذریم ..
آهنگ story to story از nicolas grandjean .
اون قدری که احساس میکردم حال نکردم باهاش ولی ..
بزار ببینم داستان از چه قراره.
خب rosemary and garlic از the kingfisher رو میزارم :)
داشتم از دوستیا میگفتم .. خیلی عجیبن ..
ما کسایی که دورمون و ازشون پر میکنیم کسایین که باهاشون احساس راحتی میکنیم.. ولی اگه ما عوض بشیم چی ؟
اگه تصمیم بگیریم که باور های جامعه رو بزاریم کنار چی ؟
جوابشو تو پست بعد میزارم بسه واسه این :)
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
soroosh unknown

friendship

دوستی چیز جالبیه ! باعث میشه کارای عجیبی بکنیم ..
صبر کن یه آهنگ اول بزارم بعد ادامه ی حرفام :دی .. یکم طولانیه با سکوت کارم پیش نمیره..
راستی اون آهنگ " رو دست لیلا" رو هم داشتم کاملشو مثکه :) الان دیدم...
چیزی که میخوام رو پیدا نمیکنم .. ولی ول نمیکنم اون باید پلی بشه.
این پست و میبندم پیدا شد یه پست دیگه میزارم.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
soroosh unknown

True Love

واقعا دوسش دارم !

چون نمیخواد قبول کنه یه چیزیو که بهش گفتن باید اینطور باشه.

میخواد زیر سوال ببره قضیه رو.

میتونه زیر سوال ببره قضیه رو.

کمکم میکنه دنیاشو ببینم.

کمکم میکنه آروم شم. کمکم میکنه آرومش کنم.

حاضره حرفامو گوش کنه... میخوام خوشحالیشو ببینم. :)

تا وقتی که هستم تو دنیاش .. دنیاشو با قلم خودم نقاشی میکنم !

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
soroosh unknown

Mon amie la rose

دیشب همین دختره که براتون گفتم یه آهنگ فرانسوی با این تایتل که بالا زدم واسم فرستاده بود .. نظری ندادم راجع بهش
الان برم یه چک کنم معنیشو لیریکسشو میزارم همینجا :
لیریکس عجیبه نمیزارم :))
برید بخونید اگه حوصله داشتید حرفای قشنگی میزنه.
آهنگش داره داستان یه گل رز رو تعریف میکنه..
میگه یه دوست رزی داشتم که امروز صبح شکوفه زد .. تو ادامه ی داستانش این گل رز فرداش پژمرده میشه و میمیره ..
ولی میگه من نمیتونم ناامید باشم.. اون گل رز از تو زندگیه من حذف نشده من حسش میکنم.. میدونم داره از یه جای دیگه منو نگام میکنه.. حرفامو میشنوه.. گل رزم تو وجودم همیشه زنده اس حتی اگه خودش از بین رفته باشه..
آخر آهنگ میگه من باید باور کنم که رز هنوزم هست تو دنیام..
میگه من امیدم و دارم و از دستش نمیدم.. چون بدون امیدم هیچی نیستم .. بدون امیدم نابود میشم ..
اینم از داستان رز !
جالب بود واسم..
نظرمو میرم بهش میگم یکمی هم صحبت دلم میخواد باهاش داشته باشم.. 
فعلا.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
soroosh unknown

Monster

آهنگ مانستر امینم و ریحانا رو گذاشتم :دی

یاد یه مانستری تو ذهنم افتادم !

یه هیولایی که ساختم واسه خودم...

حالا منظورم از این هیولا چی میتونه باشه ؟!

چیزی که ذهن یه جوونو اکثرا درگیر میکنه.

چیزی که توش دارم زندگی میکنم من یه غالب جوونه دانشجوئه.. بقیه مطالب الان هدفی رو نمیرسونن سر فرصت میشناسیدم .. به وقتش :) .. 

این هیولای ذهنم رابطه ایه که توش درگیر شدم.

دوست دارم یه دختری و که روحیاتش به نظرم باعث پیشرفتم میشه .. میخوام بیشتر بشناسمش میخوام صمیمی بشم باهاش ولی بدیه داستان اینه که خودش تو رابطه اس طرف !

واسه همین نمیتونم هرچی که میخوام و بیان کنم.

باید بعضی احساسامو بروز ندم.

ولی همین رابطه ای که داره شکل میگیره رو دوستش دارم.

باهام خودش میاد بعضی وقتا حرف میزنه .. منم حرف میزنم باهاش باعث میشه آروم بشم.. عاشق حرف زدنم !:))

این هیولا رو باید یاد خودم بندازم که کنترلش نمیتونم بکنم.. هیولای من نیست :) خواسته های من مشخصه .. خواسته های اونم واسه خودش مشخصه پس اگه اتفاقی نیافته یعنی اوکی نباید اتفاق بیوفته !

با این هیولائه باید دوست شم !

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
soroosh unknown

Discomfort

یکی از چیزایی که اذیتم میکنه یا بهتر بگم یه اتفاقی که تو مسیرم میوفته اینه که میخوام همه ی اتفاقاتمو همه ی طرز فکرهامو پیاده کنم رو یه جایی .

حالا این جا الان شده همون دفترچه که راحتم توش بنویسم.

میگم واسم مهم نیست کسی نظری چیزی واسم بزاره یا نه یا که بازدید داشته باشم یا نه.

اذیتم نمیکنه ولی همین دلیل که اومدم اینجا دارم این حرفا رو میزنم میدونم واسه اینه که بقیه هم نظرامو ببینن.

بقیه هم باهام هم صحبت بشن.

تنها چیزی که واقعا واسم مهم نیست تعداد نظرات مخالف یا موافقمه.

تا وقتی که بحث ایجاد بشه باعث پیشرفتمه احساس میکنم.

ولی این زندگی روزمره ای که داشتم قبل نوشتن یه چیزی کم بود

حرفام سرکوب میشد.

دوست دارم بنویسم :)

دنبال جمله ی مناسبم واسه تموم کردن این پستم... ولی این شعر جدیدی که داره پلی میشه یکم ذهنمو گرفت به خودش باز :))

آهنگ رضا خان همون نامجو

بگذریم میگفتم :دی

چیزی که اذیتم میکنه یعنی نمیذاره کاری رو انجام بدم که دوسش دارم یعنی نوشتن و .. ولی همیشه که نمیشه نوشت اگه همش تو فکرم باشم کی بیرون فکرمو مدیریت کنم..

به روزمرگی ها هم باید رسید

هر وقت بخوام نظم ببخشم به فکرم ولی مینویسم.

دوسش دارم :).

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
soroosh unknown